من فکر میکنم «بند حقوق انحصاری (م: لفظ استفاده شده در قانون اساسی ایالات متحده)» به دو علت بهتر است، یکی جزیی و دیگری دارای اهمیت. نکتهٔ جزیی آن است که هیچکدام از اصطلاحات تاریخی پتنت و کپی رایت - بخوبی شناخته شده در زمان پیش نویس شدن قانون اساسی - و نه اصطلاح نابهنگام «دارایی فکری» در بند استفاده نشده اند. بند عملا به اعطای «حقوق انحصاری» اشاره میکند. دو دلیل عملیاتی برای تغییر استفاده مان به اصطلاح اصلی از هریک از اصطلاحات متداول تر وجود دارند. نخست، آن از اصطلاحات فنی گسترده تر است - دلالت کننده بر آنکه بند برای حاکمیت بر روی همهٔ حقوق انحصاری در اطلاعات درنظر گرفته شده است، نه فقط آنهاییکه رسما پتنت یا کپی رایت خوانده میشوند. این واضحا فهم صحیح از حوزهٔ محدودیتهاییکه بند وقتیکه کنگره حقوق انحصاری در اطلاعات را وضع میکند بر کنگره قرار میدهد است. دوم، آن دربارهٔ مطلوب بودن حقوق وضع شده از «دارایی فکری» بی طرف تر است. همانطور که ما در ابتدای قرن بیست و یکم قرار میگیریم، «دارایی» تقریبا در سطحی جهانی یک ابزار قانونی سودمند برای مدیریت منابع فیزیکی دیده میشود. با «دارایی» خواندن دسته قواعد تولید و تبادل اطلاعات که به طرفهای شخصی حقوق انحصاری برای کنترل اطلاعات را میدهند، ما بدان اجتناب ناپذیری و مطلوبیتی را میدهیم که با هردوی نظریهٔ اقتصاد و مدرک عملی توجیه نمیشوند.
بهتر است از اصطلاح توصیفی «حقوق انحصاری» استفاده کنیم و هر مجموعهٔ معین از حقوق انحصاری بر روی یک نوع از مجموعه اطلاعات یا کالاهای فرهنگی را تحت پرسش و تحقیق بی طرف اینکه آیا این حقوق خاص در واقع مفید هستند قرار دهیم.
---------------------
نقل شده از توماس جفرسون (م: سومین رییس جمهور ایالات متحده و مولف اصلی اعلامیهٔ استقلال و از بنیانگذاران ایالات متحدهٔ مدرن به شمار میرود):
«... جامعه میتواند بعنوان تشویق افراد به پیگیری ایده هایی که میتوانند کاربرد همگانی تولید کنند یک حق انحصاری به منافع حاصل از آنها بدهد، اما این بنا به تمایل و راحتی جامعه میتواند انجام بشود یا نشود، بدون ادعا یا شکایتی از جانب هرکس».
---------------------
ممکن است اینکه مقدار زیادی از حاصل زحمت مولف میتواند بوسیلهٔ دیگران بدون جبران مورد استفاده قرار گیرد غیرمنصفانه بنظر برسد. ... اما این یک اثر جانبی پیش بینی نشده از یک طرح قانونی نیست. آن بیشتر «ذات کپی رایت» است و یک شرط لازم بر طبق قانون اساسی. هدف اصلی کپی رایت پاداش دادن به زحمت مولفان نیست، بلکه «تشویق پیشرفت علم و هنرهای مفید (م: لفظ دقیق قانون اساسی ایالات متحده)» است. برای این هدف، کپی رایت به مولفان اطمینان میبخشد که حقشان نسبت به بیان اصلی آنها حفظ میشود، اما دیگران را به سازندگی آزادانه بر روی ایده ها و اطلاعاتی که در یک کار (م: اثر مولف) قرار دارند تشویق میکند.
=======================
بخشهای کوچک منتخبی از:
http://james-boyle.com/papers.pdf
نقطهٔ مبنا برای فهمیدن آن است که یک عدم توازن سیستماتیک در فرایند قانونگذاری ما برای ایجاد حقوق انحصاری در اطلاعات به طرفداری از بسط و عمیق کردن حقوق انحصاری با هزینهٔ قلمرو عمومی وجود دارد. علت آن است که منافع چنان حقوقی بطور روشن بوسیلهٔ صاحبان منافع بخوبی تعریف شده ای که در زمان قانونگذاری وجود دارند دیده و بیان میشوند، درحالیکه بیشتر هزینه های اجتماعی -- هردوی اقتصادی و اجتماعی-سیاسی-اخلاقی --- پخش شده و محتمل به تجربه شدن در آینده بوسیلهٔ طرفهایی که هنوز زاده نشده اند، یا حداقل هنوز آگاه از این واقعیت که آنها با بسط حقوق انحصاری مورد تاثیر واقع خواهند شد نیستند، میباشند. برای مثال، بنیاد دارایی Margaret Mitchell (م: یک نویسندهٔ بسیار معروف که کتابش یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ جهان است - وفات: 1949)، به خوبی میدانست که یک بسط کپی رایت، مذاکره شده در سالهای ۱۹۶۰، و سپس سالهای ۱۹۷۰، و سپس دوباره سالهای ۱۹۹۰ (م: مدت اعتبار کپی رایت بارها بصورت متوالی و شامل تمدید کپی رایت کارهای گذشته افزایش یافته است)، درآمدهای بنیاد را بوسیلهٔ عقب انداختن تاریخی که در آن کتاب به قلمرو عمومی وارد میشود افزایش خواهد داد. اما Alice Randal (م: نویسنده ای که با ادعای نقض کپی رایت کتاب معروف Margaret Mitchell بوسیلهٔ کتاب خودش، مورد شکایت و پیگرد قانونی قرار گرفت) در سالهای ۱۹۶۰ یا ۱۹۷۰ بیش از حد جوان بود تا در مباحثات (م: مربوط به توسعهٔ کپی رایت) شرکت کند، و محتمل نبود تا در زمانی که فرمان بسط کپی رایت Sony Bono در سال ۱۹۹۸ در حال بحث بود بر روی اثر آن قانون بر کتابش متمرکز شود. مشابها، محتمل نیست که Ed Felten (م: یک دانشمند رایانه که با تهدید به پیگرد قانونی بر اساس قانون موسوم به «فرمان کپی رایت هزارهٔ دیجیتال» کوشش شد تا از انتشار مقالهٔ علمی حاصل از تحقیقات او دربارهٔ نقطه ضعف یک متد رمزگذاری دیجیتال بکارگرفته شده در صنعت ضبط جلوگیری شود) در بدترین کابوسهایش توانسته باشد تصور کند که مقالهٔ دانشگاهی او دربارهٔ ضعف سیستم Secure Digital Music Initiative او را در معرض شکایت مدنی قرار خواهد داد، و تجربهٔ Dmitry Sklyarov (م: برنامه نویس روسی ای که بخاطر نوشتن برنامه ای که امکان خواندن کتابهای دیجیتال رمز شده را میسر میکرد در آمریکا با خطر زندانی شدن مواجه شد) یک منادی برای آینده است، حتی مسئولیت تبهکاری (م: دسته ای تعریف شده از جرایم سنگینتر از جرایم مدنی عادی). اما صنعت ضبط با یک درک روشن از آنکه فرمان کپی رایت هزارهٔ دیجیتال آنرا قادر خواهد ساخت تا موسیقی رمز شده را به روشی با کنترل بیشتر بفروشد هنگامیکه داشت برای آن فرمان اعمال نفوذ و فعالیت سیاسی میکرد بر سر میز بود.
نقطهٔ مقابل هرگز وجود ندارد. هیچوقت اینطور نیست که کاربران پخش شده و آینده با همدیگر متحد شوند و fair use (م: fair use شرایط تعریف شده ای است که با آن میتوان از محدودیت های قانون کپی رایت مستثنی شد - بطور مثال بعضی استفاده های آموزشی، نقد - که با آزادی بیان نیز ارتباط دارد، طنز و غیره) را بسط دهند، و آنرا به روشی انجام دهند که دارندگان کپی رایت از آن ناآگاه باشند و بیش از حد پخش شده باشند تا مخالفت قابل توجهی را در فرایند قانونگذاری ارایه کنند. در این معنا، فرایند قانونگذاری یک گرایش در یک جهت دارد -- حقوق انحصاری شخصی بیشتر با هزینهٔ قلمرو عمومی. این، متعاقبا، یک چهارچوب کاری قانونی اساسی نظیر آنچه که دادگاه عالی در قرن گذشته توسعه داده است را توجیه میکند، که بموجب آن دادگاهها باید فیلتری را برای محدود کردن قدرت کنگره برای بسط حقوق تهیه کنند. هردوی آستانهٔ جستار Article I، و استاندارد Turner برای مرور اصلاحیهٔ نخستین (first amendment) این ویژگی را دارند که گسترش حقوق را بعنوان چیزی درمعرض بررسی دقیق و کامل قانون اساسی تلقی میکنند. گسترش قلمرو عمومی، یا زدودن حقوق انحصاری، بررسی دقیق و کامل یکسانی را نیاز ندارد، زیرا آن محدودیت ها را بر روی استفاده از مواد فرهنگی و اطلاعات برمیدارد، و حالتهای بیشتری از بیان را در دسترس قرار میدهد. اگر شما خواستید، آن کنترل استفاده از مواد فرهنگی و اطلاعاتی را برمیدارد، بجای آنکه کنترل کند (م: عدم محدودیت و قانون بجای قانون و محدودیت). توجیه این ضامن یک طرفه دقیقا عدم توازن سیستماتیک در شاخهٔ دیگر وضع قانون است -- مجلس. چون یک تعریف بیش از حد گسترده از حقوق از نظر اقتصادی ناکارا است و به هردوی دموکراسی و استقلال (م: بر طبق بقیهٔ مطالب منظور استقلال بیشتر از بعد فردی است) صدمه میزند آن نقش دادگاههاست تا بعنوان یک حفاظ درمقابل این اقتصاد سیاسی، برای جلوگیری کردن از گسترش سیستماتیک و مفرط حقوق انحصاری خدمت کنند.
-------------------
توضیح مترجم: برای درک بعضی از اشارات این مقاله باید آگاه از این نکته بود که قانونگذاری در مجلس توسط نمایندگان یا مراجع دیگر، بوسیلهٔ قوانین/تعاریف و معیارهای پایهٔ موجود در قانون اساسی کنترل و محدود و نظارت میشود و این یک نقش مهم قانون اساسی و علت وجودی آنست.
در قانون اساسی ایالات متحده نیز هدف/معیارهای مشخصی برای وضع حقوق انحصاری تعیین شده است که برطبق آن بسیاری از قوانین انحصاری گسترش یافته و شدید امروزی را میتوان به چالش کشید. در قانون اساسی ایالات متحده حتی وجود حقوق انحصاری ضرورت ندارند، اما درصورت نیاز و تشخصیص و صلاحدید مراجع، اجازهٔ وجود یک سیستم قانونی که شامل حقوق انحصاری باشد داده شده است.
بنابراین برخلاف تصور عمومی و اصطلاحات گمراه کننده و تبلیغات تجارت پیشگان یا افراد ناآگاه در این زمینه، حقوق انحصاری شخصی یک حق طبیعی افراد بحساب نیامده و قابل مقایسه با قوانین مالکیت عادی نسبتا بدیهی و تاریخی نیستند، بلکه بعکس این حقوق تنها محدودیت هایی با پشتیبانی سیستم قانونی اقتصادی خاص هستند و هدف آنها تنها سود نهایی و برآیند مثبت عاید شده برای کل اجتماع است، نه یک قشر و افراد خاص دارندهٔ این امتیازات. درواقع این واقعیت ساده فراموش شده است که ارزش و فایدهٔ افراد خلاق و مولد اطلاعات و دانش در جامعه بخاطر منفعتی که از وجود و عمل آنها به جامعه میرسد میباشد و بدون این رابطه، چنین افراد و فعالیت هایی نیز برای جامعه بی ارزش و بلکه آن فعالیتها حتی برای خود آن افراد بی فایده یا کم فایده تر خواهند بود.
=====================
منبع: بخشی از
http://james-boyle.com/papers.pdf
به عبارتی ضمیمه شده به گزارش اخبار در یک سرویس اخبار فناوری توجه کنید: «اطلاعات موجود در این گزارش CNETNews.com نمیتواند بدون اجازهٔ کتبی قبلی از شرکت CNET انتشار مجدد یا توزیع مجدد شود».
تحت قانون کپی رایت، اطلاعات موجود در یک گزارش، بطوریکه از شکل بیانی که بخود گرفته قابل تفکیک باشد، دارایی گزارشگر نیست. ممکن است یک استثنای خیلی محدود از «اخبار داغ» در این قاعدهٔ کلی وجود داشته باشد، اما مطمئنا نه هیچ چیزی که ادعای حق گسترده بیان شده در عبارات CNET را دربر بگیرد.
بیشتر دادگاه ها قبل از تصویب UCITA چنان عباراتی را اجرا نمیکردند.
منبع:
http://james-boyle.com/papers.pdf
بیان مترجم:
دوستان این قطعهٔ کوتاه رو نقل کردم تا با دستمایه کردن بعنوان یک مثال از مثالهای فراوان موجود، روشن بشید (بنظرم این مثال تازه یک مورد متوسط هست).
اینکه چطور قوانین انحصاری رشد میکنن (بطور مثال در اینجا تصویب قانونی بنام UCITA)، و بدون قاعده و معیار صحیح هر اختیار و قدرتی رو که میخوان به بهای سلب آزادی و حقوق اولیه و طبیعی بقیهٔ افراد جامعه بدست میارن.
در اینجا این قانون حقوق انحصاری رو به محدوده هایی فراتر از شمول قانون کپی رایت گسترش داده. قوانین از این دست فقط همین یکی نیست.
محض اطلاع کسانی که اطلاع دقیق ندارن عرض کنم که قانون کپی رایت تنها شامل کپی صرف یا عینی میشه و ایده ها یا اطلاعات موجود در یک کار تحت کپی رایت رو شامل نمیشه. یعنی من نمیتونم عین متن مقالهٔ شما یا بخشی از اون رو کپی و پیست کنم (مگر اینکه تحت قانون fair use باشه)، اما میتونم از ایده های موجود در مقالهٔ شما الهام بگیرم و به شکل دیگه، که احتمالا بیش از حد شبیه نباشه که بشه بهش گفت کپی صرف، و با بیان و مقالهٔ خودم اونها رو پیاده کنم، و میتونم اطلاعات موجود در مقالهٔ شما رو (مثلا یک آگاهی/خبر یا بسیاری از اطلاعات موجود در اون مثل آمار، اطلاعات علمی، فرهنگی و غیره) نقل کنم یا در بیان و مقالهٔ خودم مورد استفاده قرار بدم.
همانطور که در مقالهٔ قبلی بخوبی استدلال و روشن شده، یک تمایل و عدم توازن طبیعی به نفع قوانین انحصاری در جامعه وجود داره که عمدهٔ این نیرو از جانب صاحبان منافع در زمینهٔ قوانین انحصاری ایجاد میشه. درمقابل بعلت پراکنده بودن منافع عمومی و فردی ای که در مقابل این قوانین انحصاری قرار دارن و نیز نامشهود و موکول به آینده بودن بسیاری از تاثیرات قوانین انحصاری بر روی منافع عمومی و فردی مربوط به Public Domain (قلمرو عمومی)، و بنابراین متمرکز نبودن و متحد نبودن این نیروهای ضدانحصار و نبود یا کمبود فعالیت و نفوذ و قدرت سیاسی اونها در این زمینه، نیروی مقابله کننده و متعادل کننده و سد دفاعی لازم درمقابل انحصارگرها وجود نداره.
البته میشه گفت جز آگاهی ما در این زمینه و حرکتهایی مثل همین افراد روشن و نمونهٔ کارها و فلسفه هایی مانند نرم افزار آزاد و غیره.
تفسیر و درک غلط و جهل ما از ماهیت و پایه های واقعی قوانین انحصاری مثل کپی رایت و پتنت و غیره، باعث میشه که براحتی دچار انفعال یا حتی طرفداری غلط و بی پایه و مضر درمورد جریانهای انحصارگر بشیم. قوانین انحصاری به هیچ وجه از نوع قوانین مالکیت نیستن، هرچند حقوق اعطا شده توسط اونها با حقوق مربوط به دارایی شباهت داره و بنوعی میشه گفت یکنوع حق دارایی تصنعی بنظر میرسن.
اگر ما اینطور غلط فکر کنیم و دفاعی نداشته باشیم جامعه بطور کاملا طبیعی و مورد انتظار به سرعت به سمت قوانین نامعقول پیش میره (اون عدم توازن سیستماتیک رو که یادتونه). و مردم آنقدر احمق و جاهل خواهند بود که حتی متوجه اشکال و مضرات این قوانین نمیشن و فکر میکنن این قوانین درست و بدیهی و مفید هم هستن!! درصورتیکه برآیند نهایی چنین قوانین کور و متناقض و متضاد با معیارهای صحیح، منطقا نمیتونه چنین باشه! مگر منافع یک سری تجارت و قشر خاص، که شاید حتی خود اونها و اطرافیان اونها هم بنوعی قربانی عوارض مستقیم و غیرمستقیم این سیستم باشن بدون اینکه متوجه بشن (و شاید هم متوجه باشن، اما بیشتر از ضررشون سود ببرن!).
حتی قوانین انحصاری فعلی هم اونقدر شدید هستن که حتی خود شرکتها و تجارت ها و دارندگان اون حقوق انحصاری هم درمواردی اونها رو اجرا نمیکنن یا مجبورن با هم مصالحه بکنن تا دچار تناقض و سکون و قفل شدگی نشن.
حالا شما فکر کنید افراد بدون چمدانی از قدرت و انحصار در این زمینه یا شرکتهای کوچک و تازه تاسیس چطور میتونن بطور عادلانه از امکانات رشد مساوی برخوردار باشن. گسترشهای بی رویهٔ این سیستمها حتی به تجارت آزاد و منصفانه هم صدمه میزنن.
بنظر من معمولا در تجارت فساد و/یا جهل و حماقت به وفور پیدا میشه! این رو با تجربهٔ محدود خودم در محیط کار هم بارها دیدم و باید چیزی باشه که هرکس که تجربهٔ کافی داشته باشه بدونه؛ بیزینسمن های بسیار کوچکی که مقیاس یا استعاره ای از بیزینسمن ها و انحصارگرهای بزرگ هستن!
تجارتمرد امروزی ظاهرا فقط به پول فکر میکنه و معیار و هدف دیگه ای براش مهم نیست؛ و اصولا اغلب سواد و مهارت و بینش دیگری جز اینکار نداره.
جامعه ای که نسبت به خردمندان و دانشمندان بی طرف و غیرذی نفع واقعی بی توجه باشه، و در مقابل خودش رو به اشتباه یا بر اثر ناتوانی بدست تجارت و سیاستش بسپاره به چه سعادت و تعالی و حقیقتی میتونه دست پیدا کنه؟!
جای تعجب داره که چطور مردم اینقدر احمق هستن و گول این افراد کلاهبردار و دروغگو رو میخورن.
افرادی مثل ریچارد استالمن و این متخصصان و حقوق دانان نخبهٔ آزاد اندیش باید برای دنیا نظریه پردازی کنن و هدایت رو در دست داشته باشن؛ اما امروز ظاهرا برعکسه. درحالیکه اینقدر سند و برهان بر حقانیت گفتار اونها موجود هست.
مردم امروز فکر میکنن بر ماهیتهای ذهنی و بازتولید هرچیزی توسط دیگران، به صرف ادعا و اینکه اونها در یک جا یا برای اولین بار به روش خودشون ایجادش کردن میشه کنترل و حقوق مالکیت کامل داشت (حال میخواد اسمش رو مالکیت فکری یا معنوی بذارن یا هر چیز دیگه ای).
و بیشتر جامعه خودشون بزرگترین قربانیهای چنین تفکر و سیستمی هستن.
فقط یک عدهٔ محدود این وسط خوب میخورن و سود میبرن و بقیه کارگر و تبلیغاتچی مفت در خدمت اونها!!
بیزینسمن ها به هیچ کس رحم ندارن، حتی به همکاران یا پایین رتبه ترهای خودشون. بنابراین اونها رو با وعده ها و شعارهای تبلیغاتی توخالی سرکار میذارن و منحرف میکنن تا خودشون سود ببرن و احساس آسودگی بکنن.
درواقع تفسیر و تصمیم صحیح و دقیق درمورد قوانین انحصاری، مثل کپی رایت، کاملا پیچیده هست و میشه گفت درهرموردی نیاز به تحلیل و تحقیق و تفکر بر اساس معیار و شناخت صحیح خودش داره. چیزی مثل کپی رایت یک قانون مطلق و بدون ابهام نیست، بلکه یک سیستم نسبی و منعطف با مرزهای شناور هست که تنها با چشمهای تیزبین مسلح به ابزار و معیار صحیح با اطمینان مشاهده میشن.
اینکه اینطور قوانین رو دارایی فرض کنیم کار تفسیر و تصمیم در هرموردی رو شاید راحت بکنه، اما مسلما این سادگی بی فایده و نیز مضر خواهد بود، چون در واقعیت این فرمول تا این حد قابل ساده شدن نیست! این سیستم اینقدر پیچیده و مبهم هست که بارها دادگاهها در این زمینه اشتباه کردن، افراد متخصص و قانون دان، چه برسه به افراد عادی غیرمطلع و یک عده کاسب و تاجر کم سواد در این زمینه!
شاید ساده شدن این قوانین تنها به نفع قلمرو عمومی ممکن باشه. یعنی همونطور که در مقالهٔ قبلی آمده، با برداشتن کنترل و محدودیت و قانون، بجای وجود کنترل و قانون در این زمینه.
این قوانین حتی هزینه های متعددی رو هم به جامعه تحمیل میکنن و برای برپایی و ادارهٔ سیستمهای قانونی و اداری انحصار هزینه های متعددی لازم هست و دایما مصرف میشه، پس باید سودآوری نهایی کافی برای کل جامعه و بقول آمریکایی ها، مالیات دهندگان، داشته باشن تا توجیه منطقی برای وجودشون باشه. البته درمورد کپی رایت و یکسری قوانین نسبتا قدیمی تر دیگه در محدوده و تعاریف معقول و متعادل خودشون احتمالا همواره اینطور بوده و هست.
اما درواقع ابتدا در تاریخ شناخته شدهٔ بشر از نظر قانونی به همین سادگی بوده و قانون و کنترلی نبوده (البته از نظر اخلاق بهرحال میشه گفت حقوقی همیشه میتونه وجود داشته باشه، ولی نه لزوما حقوق تعریف شدهٔ امروزی)، مثل خیلی از عرصه های عمومی دیگه در گذشته و حال. مثل مکان نشستن شما در یک پارک و نگاه کردن به زیبایی یک منظرهٔ طبیعی، یک نقاشی، یک خانه با طراحی بسیار زیبا، و غیره و غیره.
اما بعدها برای منفعت بردن کلی اجتماع از انگیزه بخشی بیشتر به افراد برای تولید کارهای علمی و فرهنگی و هنری، قوانین انحصاری ایجاد شدن که باعث تولید منفعت مادی و نیز خیلی وقتها همچنین ارضای روانی از تولید و انحصار اینطور کارها میشن.
تفسیر و تصمیم درمورد این قوانین انحصاری به این علت اینقدر پیچیده و حجیم هست که باید بر اساس همون سیستم و تفکر زیرکانه و غیرطبیعی ای که اونها رو پایه گذاری کرده تحلیل بشن، و برای تصمیم، اثر و برآیند نهایی برای جامعه سنجیده بشه، نه ماهیت ثابت و مطلق و زیرپانگذاشتنی ای که اصولا وجود نداره و امری خیالی هست.
پس ساده اندیشی و خودپرستی رو کنار بگذاریم و دربارهٔ هرچیزی همونطور که در واقعیت و کلیتش هست فکر کنیم.
اگر از چیزی اطلاع کافی نداریم درش نظر کور و بااطمینان هم ندیم و سعی کنیم اول راجع بهش تحقیق کافی و بی طرف داشته باشیم.
در پایان باید بگم گذشته از تمام اینها، ما چرا باید اینقدر خام باشیم که قانونی مثل پتنت های نرم افزاری رو که باعث میشه بدون اجازهٔ یکسری شرکت بزرگ یا افرادی که حتی نمی شناسیم و نمیدونیم چی رو کی به ثبت رسوندن، حتی نتونیم با حق قانونی برنامه نویسی کنیم، به رسمیت بشناسیم؟
آیا تفاوت میان حماقت و ساده لوحی رو با قانون گرایی و اخلاق واقعی در این زمینه نمیشه احساس کرد و حداقل بدنبال روشن کردن ابهامات و سوالات در این زمینه رفت؟